محل تبلیغات شما
جنازه ای را بر راهی می بردند. درویشی با پسر برسر راه ایستاده بودند . پسر از پدر پرسید که بابا در اینجا چیست؟ گفت: آدمی. گفت کجایش می برند؟ گفت: به جایی که نه خوردنی و نه پوشیدنی. نه نان و نه آب. نه هیزم . نه آتش. نه زر. نه سیم. نه بوریا . نه گلیم . گفت: بابا مگر به خانه ما می برندش؟ !!

حکایتی از گلستان سعدی

حکایتی از عبید زاکانی

مسابقه داستان کوتاه...

زر ,سیم ,آتش ,هیزم ,نان ,آب ,و نه ,نه آتش ,هیزم نه ,آتش نه ,زر نه

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

مخزن آب | مخزن گالوانیزه | مخزن کامپوزیت حرف هایی که باید گفته شوند